اصلا ما را مرد خلق کرد که گوشمان را بپیچاند ٬که یه وقت هوس آرامش درونی
و این قصه ها به سرمان نزند که هی قرقره کنیم دردهایمان را و پشت قاه قاه
زدن های کشدار خودمان را گم و گور کنیم و بعد بشنویم که پشت سرمان
میگویند که عین خیالمان نیست و ما در جواب به خاطر اینکه بغضمان را نبینند بین
خروار خروار گره ریز و درشت زندگی رول آدم های بیخیال را بازی کنیم و جلوی
بقیه پز بدهیم به مرد بودنمان و آشیل بسازیم از پسر بچه ای که هنوز هم از
ترس تنهایی شب ها با خودش حرف می زند.
ما را خلق کرد که برای دیگران زندگی کنیم.
آمدیم که چشممان را ببندیم بر آرزوهای دلمان و به جای همه ی عشق های
زندگیمان مو سپید کنیم ٬دغدغه هایمان را قورت دهیم و یک تنه حواسمان به
همه چیز باشد که یک وقتی این صفت ((دهن پرکُن)) مرد بودن را ازمان نگیرند
و بمانیم بی صفت.
+آذر 95
درباره این سایت