نگاه به خنده های بلند و کشدارم توی جمع نکن من آدم ساکتی ام.
حرف میزنم و میخندم چون حوصله ندارم برای بقیه توضیح بدم چرا ساکتم
چون آدما ساکت بودن رو میذارن به پای اینکه ناراحت و عصبی یا افسرده ای.
احساس میکنم ساکت بودن یه جور مرض که وقتی حرف میزنی
بقیه میشنون و فکر میکنن تو خوبی و مشکلی نداری.
منم نمیدونم بعدها من شبیه تو میشم یا تو شبیه من،
اما اینو خوب میدونم که نمیخوام جلوی خنده های تو رو بگیرم
چون فهمیدم باید سعی کرد آدم هارو رو همونجوری که هستن دوست داشت
وگرنه همه ی بندهای وابستگی از دل آدم باز میشه و احساسش میره هوا.
تو هم سعی نکن منو عوض کنی چون من توی سکوتم شبیه خودم میشم،
حالا این خود هرچقدر هم که تلخ و دل آزار باشه لااقل اصیل.
درباره این سایت